بهاربهار، تا این لحظه: 10 سال و 30 روز سن داره

بهار زندگیم

زبون شیرین بهاری

1395/5/5 3:27
نویسنده : مامان بهار
95 بازدید
اشتراک گذاری

بالاخره بعد از اونهمه نگرانی دخترکم زبونش باز شد و الان کلی حرفای خوشگل میزنه و دل ما رو میبره محبت

هبار تا دوسالگی تقریبا هییییچی نمیگفت یعنی فقط مامان بابا ده ده و ... این کامه های جزیی که از شش ماهگی همه بچه ها میگن رو میگفت و هرچقدر بزرگتر میشد هییچ پیشرفتی تو زبونش نمیدیدم دیگه خییلی نگران شده بودم ولی تصمیم گرفتم تا سه سالگی صبر کنم و صبرم نتیجه داد

خییییلی کتاب داستان واسش میخوندم خیییلی واسش حرف میزدیم دیگه کم کم شروع کرد

وقتی بابا میاد بهار میدوه سمت در و میگه : عههههه بابااا محبت

تقریبا یکی دوماه بهد از تولدش ستاره و ماه رو اولین کلمه های محیطی بود که سریع یاد گرفت ستاره رو اول یاد گرفت و یه مدت بعد من ماه رو بهش نشون دادم و اونم سریع یاد گرفت . علاقه خیییلی عجیبی به ستاره پیدا کرد و هر جا روی لباس تو تلویزیون تو کتابا ... ستاره رو میدید نشونم میداد و گفت : شیتاههمحبت

منم واسش یه مدال طلا ستاره ای خریدم که روش عکس چشم نظره انداختم گردنش که ستارشو همیشه ببینه دخملم بغل

تا میاد بیرون فوری به آسمون نگاه میکنه که ستاره رو ببینه تا پیدا میکنه نشئن میده و میگه بعدم ماه رو پیدا میکنه و میگه : شیتاهه ماااهمحبت

آسمونم بعدش یاد گرفت و بعدم خورشید و بعدشم گل و درخت رو شناخت

به خوشید میگه : خوسیییید

به درخت میگه : diyagh  هر کاری کردم فارسی نمیشد نوشتقه قهه آخرشم ق هست قه قهه

گل رو هم میگه : goy

پیشی رو هم میشناسه و میگه

وقتی میخوام بخوابونمش و هی بهش میگم بخواب اونم یاد گرفته و تکرار میکنه بشاب (بخواب)

پتو هم قشنگ میگه پتو و میشناسه

یه ماه هم که خاله پریسا همین روزا پیشمون بود اونم کامل شناخت و اسمشو یاد گرفت و بهش میگفت : خایی پهیسا (خاله پریسا)

آراد هم که از خیییلی وقت پیش میشناخت و اسمشو حتی قبل از ستاره یاد گرفته بود و بهش میگفت آدی خنده

علاقه خییییلی شدیدی به آدی داره که جزییاتشو تو یه پست دیگه تعریف میکنم به همراه تصاویر چشمک

دیگه بگم از کلمه هایی که تو این دو سه ماهه یاد گرفته ...

باباجون و مادرجون رو یاد گرفته و میشناسه و میگه: بابا دو ... ماده دووووخنده

عمشم میشناسه و بهش میگه عمه

عمو رو هنوز نمیشناسه که مثلا فلانی اسمش عمو هست و عموشه ( همینجوری بعنوان آشنا میشناسه و خیلی هم دوسش داره ) ولی دیگه داره یاد میگیره

بابا مامان خودمم چون کمتر میبینه دیرتر یاد میگیره طبیعتا ولی هر ببینشون بهشون میگه مامانی بابایی

خیلی شیرین حرف میزنه و به سرعت داره کلمه های جدید یاد میگیره و هر چه بزرگتر میشه طرز تلفظ کلمه های قبلیاشم تغییر میکنه و یجورایی صحییح تر میشه

قربون حرف زدناش برم من که دوساله منتظر شنیدن صدای قشنگش بودم محبتبوس

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)