بهاربهار، تا این لحظه: 10 سال و 17 روز سن داره

بهار زندگیم

روزای کرونایی...

1399/4/9 2:24
نویسنده : مامان بهار
122 بازدید
اشتراک گذاری

بالاخره بعد از سه سال و اندی گذرم به اینجا افتاد و گفتم یه سری بزنم و اگه شد یه چیزاییم بنویسم ...

چقد همه چی عوض شده ... همش سه سال گذشته ولی کلی دنیا تغییر کرده

الان حس آدمیو دارم که بعد از سالها دوری میاد و میبینه چقد همه چی قدیمیه چقد قبلنا همه چی خوب بود چه روزای خوبی داشتیم و .... و چقد من پیر شدم تو این سه سال ....

حتی نوشته های قبلیامو که میخونم انگار من نیستم .... چقدر پخته شدم تو همین سه سال ... چه تجربه ها و چه پستی بلندیایی که از سرمون نگذشته ...

درست بعد از همین سه سالگی (سه سال پیش )از دو تا شوک بزرگ گذر کردم که فکر کنم جز سختترین سختیای زندگیم بود و کللی مو سفید کردم تا الان ....

حوصلم شد میگم ولی الان خیلی دلم گرفته

بزار از روزای کرونایی بگم شاید چند سال بعد مثه الان بیام و تعجب کنم چه روزایی بوده قبلنا ... آره روزای سخت کرونایی کرونا ویروس یا کوید 19 یه اپیدومی جهانی که کل دنیا رو گرفتار کرده و الان ما حدودا 5 ماهه که روزای سخت ویروسی رو میگذرونیم

اوایل اسفند بود که خبرا حاکی از ورود ویروس کرونا در ایران بود ... حوالی بهار بودیم درست شب عید با هزااار برنامه واسه چند روز خوشی کاری که فقط از دست عامه مردم همیشه برمیومد ... که اینم با ورود کرونا ویروس نقش برآب  شد

منم یکی از همون میلیونها مردمی بودم که این روزا کلی برنامه واسه خودم داشتم و قرار بود تو یه ایونت بهاره شرکت کنم و کارای طراحی خودمو اجرا و به فروش و نمایش بزارم ... کلی گرفتار آماده سازی کارام بودم...

بهار جونم روزای آخر سال پیش دبستانی رو میرفت و قرار بود واسه جشن سبزه ها واسش لباس بدوزم که میخواست نقش ستاره رو بازی کنه لباسی با ارگانزا و تور پفی طلایی با سربندی از ستاره های طلایی ... داشتیم با مادرای مهد لباس جشنو انتخاب و طراحی میکردیم که اونا قرار بود بدن یه خیاط واسه همشون بدوزن و منم مثل همیشه خودم طراحی و دوخت رو واسه بهارم انجام میدادم چقد ذوق داشتم ...

همه این برنامه ها به کنار ... کلی کسب و کار مردمی که تنها امیدشون به فروش شب عیدشون بود ....

و ما دوماه از قشنگترین روزای سال رو قرنطینه اجباری و جهانی شدیم !

اواخر اسفند تا اواخر فروردین دیگه دولت اجبارا همه کسب و کارا چه دولتی و اداری و بازاری و چه متفرقه همه از دم تعطیل اجباری شدن حتی با مغازه هایی که تو این مدت از فرصت استفاده میکردن و گه گداری کرکره هارو میکشیدن بالا بشدت برخورد میکردن و فورا پلمب میشد ...

فقط اقلام ضروری مردم اجازه فعالیت و فروش داشتن . رفت و آمدا بشدت کم شده بود همه با ماسک و دستکش .... نگم از ماسک و دستکش که شده بود طلای سفید تو اون روزا .. چه نامردایی که ماسک و دستکش رو اهتکار میکردن و همین باعث نایاب شدن و گرون شدن اینا شده بود

همینجور مواد شوینده و ضد عفونی و الکل و اینجور چیزا ...

الان تو ماه پنجم قرنطینه هستیم ... قرنطینه دیگه اجباری نیست ولی سعی میکنیم از رفت و آمدای غیر ضروری پرهیز کنیم !

برا خیلی از مردم همه چی عادی شده خیلی راحت همه جا میرن ولی خیلیا هم همچنان بشدن رعایت میکنن

ما و خیلی از مردم هنوز واسه بیرون رفتن ماسک میزنیم ضدعفونی کننده دست تو کیفمون و ماشینمون هست و خییلی کم بیرون میریم

و این روزا روزای پیک بیماری هست و لازمه که همه مواظب خودشون و اطرافیانشون باشن ان شالله که زودتر واکسنش تولید و عرضه بشه ...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)


11 تیر 99 17:41
سلام 
وبلاگ خوشگلتون رو دنبال کردم،خوشحال میشم دنبالم کنین😘😘😘😊
ممنون
مامان بهار
پاسخ
سلام عزیزم . ممنون . حتما ، خوشحالم میشم 😍