اتفاقات خووووب 7 ماهگی
دخترکم این ماه پر از اتفاقای خوب و قشنگ بوده براش که یکی یکی مینویسم تا ثبت بشه اینجا و یروز بیاد بخونه و ذوق کنه
بهارم اینقدر زوووود بزرگ شده که من فرصت نکردم درست و حسابی خاطراتشو اینجا بنویسم
زمان خیلی زود میگذره بهار خیلی زود
کارای جدید تو این ماه زیاد یاد گرفته دخترم
میتونه به تنهایی بشینه البته زودی سقوط میکنه
افراد غریبه رو که میبینه دیگه بجای گریه کردن زل میزنه تو چشماش اینقد جاااالب خسته هم نمیشه همینجور چن دقیقه حتی برا نیم ساعتم شده که زل زده خخخخخخ دقیقا همینجوری زل میزنه
برا لباس پوشوندن و لباس عوض کردن کلا ... خییییلی ناراحت و عصبانی میشه و گریه میکنه
این اواخرم میتونه بسختی خودشو به جلو بکشونه و سینه خیز بره . حالت گاگله هم میره یعنی چار دست و پا میشه ولی نمیتونه بره جلو ...
شبا تو خواب خییییییلی غلت میزنه و نمیزاره من راحت بخوابم همش دست و پاش میاد زیر کمرم
گاویشو خییییییلی دوست داره ( یبار با گاویش یه عکسی میزارم ) همین گاویه باعث شده که خوب غذا بخوره اصلا بدون گاوی چیزی نمیخوره
نشستن تو رورئکو دوست داره ولی پاهاش نمیرسه زود خسته میشه آهنگای چینیشم خیلی دوست داره
اینم نمونه شعرایی که باباش براش میخونه
بهار خونه ... گل گلخونه ... نفس خونه ... عمر خونه ...
شعرایی که من براش میخونم قابل نوشتن نیست کلا یه زبون دیگه ست اصلا معلوم نیست چی میگم خخخخخخ