خاطرات عید
اینقد خاطره زیاده که نمیشه همرو جمع کرد و یجا تعریف کرد ولی میشه گلچین کرد
بهترین خاطره های من با بهارم بوده ...
عکسای خوشگل بهارمو میزارم تا تداعی او خاطرات خوبمون باشه
اینجا بوشهره عروسی راحیل که 8 فروردین بود ...
خیلی تو عروسی اذیت شدم با بهار همش گریه میکرد
اینجا هم عروسی آجی زهره ست که دخترم پرنسس شده بود لباسشم با خودم ست بود خودم واسش دوخته بودم
ولی خیییییییییلی اذیتم کرد بهار... همش گریه میکرد اصلا نفهمیدم چطوری عروسی تموم شد
تازه اینجا هم درحال گریه بود سرخی چشماش تو عکس پیداست بزوووور تونستم بخندونمش تا یدونه عکس با عروس بگیره البته قبل از عروسی رفتیم آتلیه چند تا عکس گرفتیم هرچند اون موقع هم خیلی بداخلاق بود
اینجا هم ساحله دریاست که روزای آخر وقت شد یسری بریم که خیییلی هم بهش خوش گذشت
بهار نازیه من که این روزها به رقاصی معروف شده و با رقصای خوشگلش دل همه رو میبره
دخترم از کوچیکیش با هر آهنگ و ترانه ای خودشو تکون میداد دیگه از وقتی که شروع کرد به گاگله کردن این حرکاتش خیلی جدیتر شد و به رقص واقعی تبدیل شد همچین میرقصه که دهن همه وا میمونه
آخه ما اصلا نه اهل رقصیم نه باهاش تمرین رقاصی کردیم مونم چطوری یاد گرفته
قربون رقاصیاش و دلبریاش برم من
امیدوارم این روحیه شاد و با نشاط همییییییشه همراهش باشه