بهاربهار، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه سن داره

بهار زندگیم

کاغذ خوردن!

یروز دیدم بهار سرش و پایینه و حساااابی مشغوله حدس زدم که یه خوردنی پیدا کرده و داره نوش جان میکنه فسقلی وقتی رفتم سراغش با این صحنه مواجه شدم . کاغذی که نصفش خورده شده بود  علاقه داره بچم چیکار کنم  هرگونه کاغذ و دستمال کاغذی که سر راهش مشاهده کنه یه لقمش میکنه ...
8 اسفند 1393

گاگله

حدود دو هفته ای میشه که بهار نازیه ما گاگله میکنه یعنی وقتی نه ماهشو تموم کرد دیگه کم کم یاد گرفت گاگله کنه و الان خیلی تند و سریع و ناااااز اینور و اونور میره  یکماهی بود که سینه خیز میرفت . سینه خیز رفتنشم از اول شبیه گاگله بود قربونش برم یعنی یدونه چهار دست و پا میشد یدونه رو شکم میرفت باز یدونه چهار دست وپا ....   الانم یه سه چهار روزی میشه که دست میگیره بلند میشه بعدم تالاپ میفته امروزم دوبار افتاد و کلی گریه کرد بمیرم براش آها ... راستی الان یه دو هفته ای میشه که بچم قشنننگ میگه ( با با )  یعنی تا بهش میگیم بابا اونم تکرار میکنه و دل و ما رو میبره این دلبر   پیشرفتای جدیدت مبارک دخترممم... به امید روزها...
19 بهمن 1393

مرواریدای خوشگل...

درست یه روز بعد از اینکه گوش بهار خانومو سوراخ کردیم یعنی دوشنبه 24 آذر وقتی که بهاری 7 ماه و 24 روز داشت دیدم دوتا دندونای مرواریدی خوششششگل بهارم زده بیرون  میدونی از کجا فهمیدم؟! از گاز گرفتا   هنوز دندون درنیمده گاز گرفتای خانوم شروع شده بود ...ولی خییییلی خوشگلن دندونای بهارم اینقده ناااااااز شده با دوتا دندوناش که دلم میخواد بخورمششش دوتا دندونای پایینی درست همزمان باهم زدن بیرون خیلی جالب بود برامون چون تا حالا با همچین موردی برخورد نداشتیم    ...
28 دی 1393

گلگوش صورتی

سوراخ کردن گوش بهارم یکی دیگه از اتفاقات خوب و قشنگ 7 ماهگیشه که من نمیرسم بوقتش اینجا بیام و بنویسم ... روز یکشنبه 23 آذر وقتی بهارم 7 ماه و 23 روزه بود رفتیم که گوش دخترمو سوراخ کنیم . رفتیم پیش دکتر رستگاری که متاسفانه گلگوش تو مطب نداشت و بابای بهار رو فرستاد که از یه لوازم پزشکی نزدیک مطب یه گلگوش بخره و بیاره ... گلگوشی هم که بابای بهار خرید یه ایرادی داشت و موقع سوراخ کردن تو دستگاه گیر کرد و باعث شد دخترم خیییلی درد بکشه ... البته گوش سمت چپ راحت سوراخ شد ولی گوش سمت راست گلگوش تو دستگاه گیر کرد و دوباره کاری شد ...  بمیرم که چقد گریه کرد بهارم  اگه میدونستم اینجوری میشه اصلا نمیرفتیم برا سوراخ کردن ... ولی دردش ...
13 دی 1393

اتفاقات خووووب 7 ماهگی

دخترکم این ماه پر از اتفاقای خوب و قشنگ بوده براش که یکی یکی مینویسم تا ثبت بشه اینجا و یروز بیاد بخونه و ذوق کنه بهارم اینقدر زوووود بزرگ شده که من فرصت نکردم درست و حسابی خاطراتشو اینجا بنویسم زمان خیلی زود میگذره بهار خیلی زود کارای جدید تو این ماه زیاد یاد گرفته دخترم میتونه به تنهایی بشینه البته زودی سقوط میکنه افراد غریبه رو که میبینه دیگه بجای گریه کردن زل میزنه تو چشماش اینقد جاااالب خسته هم نمیشه همینجور چن دقیقه حتی برا نیم ساعتم شده که زل زده خخخخخخ دقیقا همینجوری زل میزنه برا لباس پوشوندن و لباس عوض کردن کلا ... خییییلی ناراحت و عصبانی میشه و گریه میکنه این اواخرم میتونه بسختی خودشو به جلو بکشو...
28 آذر 1393

اسهال !

جمعه 9 آبان .... 6 محرم بود و روز شیرخوارگان حسینی . منم که خیلی دوست داشتم تو این روز بهارمو ببرم شاهچراغ صبح همون روز با بهار و عمه بهار و آراد رفتیم شاهچراغ ولییییییی ..... وقتی اووونهمه جمعیت  رو دیدیم و با در بسته روبرو شدیم دست از پا درازتر زیر بارون و هوای سرد برگشتیم خونه از همون شب بهار اسهال گرفت یهویی و تا امروز همچنان این اسهال ادامه داره تازه عفونت ادراریش خوب شده بود نمیدونم این اسهال از کجا پیداش شد . طفلی خودش کلی وزنش کم داره تو این مدتم 200 گرم کم کرده این ماه کلا افت رشد داشته 3 بار بردمش دکتر تا حالا دوبارم آزمایش مدفوع .... تا اینکه بار آخر دکترش گفت این اسهالش بخاطر آلژی هست و ممکنه تا ماهها ادامه دا...
27 آبان 1393

جواب آزمایش

واااااای خدااااا کلی نوشتم بهار با یه کمه همه رو پرووووند خلاصه میگم دیگه با کلی بدبختی منو بهار راهی بیمارستان نمازی شدیم برا جواب آز بعدم بردیم نشون دکتر دادیم خدارو شکر اینبار جواب کشت منفی بود ولی برا یماه دیگه باید دوباره آز بده ... خییییلی خسته شدم تنهایی با بهار تو بغلم ... *همه خستگیام فدای یه تــار موت بهــــارم* ...
7 آبان 1393

شش ماه گذشت!

بله ! شش ماه گذشت دخترم . چه زود ! شش ماهگیت مبارک دخترم امروز واکسن شش ماهگی بهارمو زدیم البته با یک روز تاخیر ! آخه دیروز داشتیم از مسافرت جنوب برمیگشتیم دیگه نشد ... این ماه همش گرفتار عفونت بهار بودم ... وقتی 5 ماهگیش متوجه شدم فقط 100 گرم اضاف کرده و قدشم فقط 1 سانت دیگه مشکوک شدیم و بردیمش دکتر که دکترشم آز ادرار نوشت واسش و نتیجه این شد عفونت شدییییییید یه 10 روز به تجویز دکتر بهار خانوم سیفکسیم نوش جان کرد و دوباره آز گرفتیم باز همان آش و همان کاسه !  ایندفعه بردیمش پیش دکتر فلاح زاده فوق تخصص کلیه اطفال ... اونم واسش تکرار آز نوشت ( آخه به عفونت مشکوک بود میگفت شاید کیسه آلوده بوده باشه ! ) و سونو کلیه ......
1 آبان 1393